[1, 16, [26, 29]]
Skipped بعد هر دوی آنها در اطراف او جستوخیزکنان فریاد میزدند : « خائن ! مجرم فکری ! » , دخترک همه رفتارهای برادر ش را مو به مو تقلید میکرد .
[1, 28, [6, 8]]
Skipped دخترک هم در حال جستوخیز شروع به تکرار کرد : « باید برویم !
[1, 32, [6, 8]]
Skipped بچهها همیشه برای دیدن آن جنجال به پا میکردند .
[1, 50, [47, 51]]
Skipped این ترس دلیل خوبی هم داشت زیرا هفتهای نبود که روزنامه تایمز خبری درباره استراقسمع یکی از این خبرچینهای کوچولو – که آنها کلمه « کودک قهرمان » را برای ش به کار میبردند – چاپ نکند که با شنیدن گفتههای ننگآور والدین خود ، آنها را به پلیس افکار معرفی کرده بود .
[1, 90, [10, 14]]
Skipped آن پایین توی خیابان ، باد پوستر پاره را پسوپیش میکرد و کلمه اینگسوس به تناوب پیدا و پنهان میشد .
[1, 148, [8, 11]]
Skipped مادر و خواهر ش هر دو از پایین به او نگاه میکردند .
[1, 150, [14, 17]]
Skipped آنها در اتاق بزرگ یک کشتی در حال غرقشدن بودند و ازمیان تیرگی آبها به او نگاه میکردند .
[1, 160, [3, 7]]
Skipped نکتهای که ناگهان به مغز وینستون خطور کرد این بود که مرگی چنان غمانگیز و دردناک که سی سال پیش برای مادر ش اتفاق افتاد , در این زمان دیگر امکان نداشت اتفاق بیفتد .
[1, 162, [7, 13]]
Skipped خاطره مادر ش قلب او را جریحهدار کرد زیرا مادر ش بهخاطر عشق به او , جان باخته و او آنقدر جوان و خودخواه بود که نتوانسته بود محبتهای او را جبران کند .
[1, 163, [4, 10]]
Skipped مادر ش خود را به نوعی قربانی مفهومی از صداقت کرد که برای ش جنبه درونی و تغییرناپذیر داشت , و وینستون از چندوچون ماجرا چیزی به یاد نداشت .
[1, 168, [2, 5]]
Skipped منظرهای که به آن نگاه میکرد آنقدر در خوابها یش تکرار میشد که تردید داشت آن را در واقعیت دیده بود یا نه .
[1, 174, [9, 13]]
Skipped با یک حرکت لباسها یش را از تن پاره کرد و با نفرت به کناری انداخت .
[1, 186, [18, 21]]
Skipped این حمله تقریبا همیشه بعداز بیدارشدن از خواب به او دست میداد و طوری ریهها یش را تخلیه میکرد که میبایست به پشت میخوابید و چند نفس عمیق میکشید .
[1, 231, [2, 5]]
Skipped ما نباید به او اعتماد میکردیم .
[1, 235, [2, 6]]
Skipped ما نباید به آدمهای رذل اعتماد میکردیم .
[1, 261, [4, 7]]
Skipped وینستون دستها یش را به پایین رها کرد و ریهها را از هوا پر کرد .
[1, 275, [1, 2]]
Skipped سعی کرد به خاطر بیاورد در چه سالی اولین بار درباره برادر بزرگ چیزی شنیده بود .
[1, 321, [7, 12]]
Skipped گردوخاک روی قسمت دهنی دستگاه را فوت کرد و عینک ش را به چشم زد .
[1, 322, [17, 21]]
Skipped سپس چهار تکه کاغذ لولهشده را که از غلتک لاستیکی سمت راست میز ش درآمده بود باز کرد و آنها را به هم سنجاق زد .
[1, 341, [3, 6]]
Skipped پیامهایی که دریافت کرده بود مربوط به مقالات و موضوعهای خبری بودند که مقامات تشخیص داده بودند بنابه دلایلی , لازم است تغییر داده شود یا به زبان رسمی اصلاح شود .
[1, 343, [14, 20]]
Skipped اما طبق شواهد , ستاد فرماندهی اوراسیا حمله خود را از جنوب هند آغاز کرد و جبهه شمال افریقا را به حال خود گذاشت .
[1, 348, [4, 9]]
Skipped همینطور در پیام سوم به اشتباه بسیار سادهای اشاره کرده بودند که طی دو دقیقه میشد آن را رفع کرد .
[1, 365, [16, 20]]
Skipped حتی در دستورهای کتبی که وینستون دریافت میکرد و همه را پساز رسیدگی بدون کموکاست نابود میکرد , هرگز چه به صورت صریح یا ضمنی به سندسازی اشارهای نمیکردند , همیشه اینگونه مطرح میشد که جاافتادگی , اشتباه چاپی , خطا و یا نقلقول غلطی صورت گرفته است که صرفا بهخاطر دقت در درستی کار باید تصحیح شود .
[1, 365, [25, 28]]
Skipped حتی در دستورهای کتبی که وینستون دریافت میکرد و همه را پساز رسیدگی بدون کموکاست نابود میکرد , هرگز چه به صورت صریح یا ضمنی به سندسازی اشارهای نمیکردند , همیشه اینگونه مطرح میشد که جاافتادگی , اشتباه چاپی , خطا و یا نقلقول غلطی صورت گرفته است که صرفا بهخاطر دقت در درستی کار باید تصحیح شود .
[1, 373, [9, 12]]
Skipped ولی وینستون در بازنویسی , تخمین وزارت فراوانی را به پنجاهوهفتمیلیون تبدیل کرد تا طبق معمول بتوانند ادعا کنند میزان تولید از سهمیه درنظرگرفتهشده بالاتر بوده است .
[1, 381, [9, 13]]
Skipped در اتاقک مشابهی در طرف دیگر سالن مرد ریزنقشی به نام تیلاتسون کار میکرد که ظاهری شستهرفته و کمی تهریش داشت .
[1, 382, [13, 17]]
Skipped او درحالیکه روزنامه تاشدهای روی پا یش بود و دهان ش را کاملا به میکروفن گفتهنگار نزدیک کرده بود , بیوقفه مشغول کار بود .
[1, 391, [9, 13]]
Skipped چند اتاقک آنطرفتر آدمی دستوپاچلفتی , آرام و خیالپرداز به نام آمپلفورت کار میکرد که گوشهای پرمویی داشت و استعداد عجیبی در دستکاریکردن وزن و قافیه اشعار داشت .
[1, 407, [34, 36]]
Skipped وقتی مراسم ابراز تنفر به پایان رسید او به اتاقک خود بازگشت , لغتنامه زبان نوین را از قفسه برداشت , گفتهنگار را به سمت دیگر میز هل داد , عینک ش را پاک کرد و به کار اصلی صبحگاهی اش پرداخت .
[1, 435, [40, 44]]
Skipped بعید نبود دهها نفر از افراد همان موقع در حال کارکردن برروی نخسههای مشابهی از سخنان برادر بزرگ باشند , و در همان زمان مغز متفکری در مرکزیت حزب در حال انتخاب بهترین نسخه بود و آن را ویرایش مجدد میکرد و با توجه به فرایند پیچیده ارجاع متقاطع , دروغ منتخب را به بایگانی اسناد میفرستاد و آن را تبدیل به حقیقت میکرد .
[1, 435, [61, 63]]
Skipped بعید نبود دهها نفر از افراد همان موقع در حال کارکردن برروی نخسههای مشابهی از سخنان برادر بزرگ باشند , و در همان زمان مغز متفکری در مرکزیت حزب در حال انتخاب بهترین نسخه بود و آن را ویرایش مجدد میکرد و با توجه به فرایند پیچیده ارجاع متقاطع , دروغ منتخب را به بایگانی اسناد میفرستاد و آن را تبدیل به حقیقت میکرد .
[1, 441, [9, 13]]
Skipped بدون شک وقتیکه مردم دستگیر میشدند , چنین مسالهای به فکر آدم خطور نمیکرد .
[1, 459, [11, 14]]
Skipped در شش سالگی – یعنی یک سال زودتر از آنچه قانون پیش بینی کرده بود – به انجمن جاسوسی پیوست و در نهسالگی یک لشکر را رهبری میکرد .
[1, 460, [27, 31]]
Skipped و در سن یازدهسالگی پساز آنکه به طور اتفاقی مکالمه عمو یش با فردی دیگر را شنید و از گرایشهای مجرمانه وی آگاه شد , او را به پلیس افکار معرفی کرد .
[1, 471, [25, 29]]
Skipped وینستون با خود کلنجار میرفت که شاید بد نباشد یک مدال شایستگی و لیاقت هم به رفیق اگیلوی بدهد ؛ و سرانجام از آن صرفنظر کرد چون درآنصورت نیاز به ارجاع متقاطع میشد و کار به درازا میکشید .
[2, 7, [16, 20]]
Skipped زحمت امتحانکردن آسانسور را به خود نداد , چون در بهترین شرایط هم بهندرت درست کار میکرد , چه رسد به حالا که جریان برق , بهمنظور صرفهجویی برای استقبال از هفته ابراز تنفر در ساعاتی از روز قطع بود .
[2, 9, [20, 25]]
Skipped در همه طبقات , روبروی آسانسور , همان پوستر با چهره بسیار عظیم ش به دیوار آویخته شده بود و به آدم , خیره نگاه میکرد .
[2, 20, [17, 20]]
Skipped آن پایین , در خیابان گردبادهای کوچکی از زمین برمیخاست و خار و خاشاک و کاغذپارهها را به هوا بلند میکرد , و باوجوداینکه هوا آفتابی بود و آسمان رنگ آبی تندی داشت , گویی همه چیز , بهجز پوسترهایی که همه جا چسبانده شده بود , عاری از رنگ و شادابی بود .
[2, 21, [7, 10]]
Skipped از هر نقطهای , چهره مرد سبیلو به آدم نگاه میکرد .
[2, 25, [28, 32]]
Skipped در فاصلهای دور , هلیکوپتری برفراز بام خانهها پرسه میزد , گهگاه مانند خرمگسی , در یک نقطه , در جا میچرخید و بعد مجددا چرخی زده و به سمتی دیگر پرواز میکرد .
[2, 36, [1, 5]]
Skipped وینستون به صفحه سخنگو پشت کرد .
[2, 76, [15, 19]]
Skipped شاید کاری که هماکنون در صدد انجام آن بود , بهدلیل همین موقعیت خاص اتاق به ذهن ش خطور کرده بود .
[2, 81, [12, 15]]
Skipped آن را پشت ویترین مغازه خرتوپرتفروشی یکی از محلههای فقیرنشین شهر پیدا کرده بود ( به یاد نداشت دقیقا کدام محله ) و در همان موقع اشتیاق غیرقابلمقاومتی برای تملک آن در خود احساس کرده بود .
[2, 90, [3, 7]]
Skipped وینستون , سرقلمی به قلم خود وصل کرد و آن را بهدرون جوهر فروبرد .
[2, 92, [26, 32]]
Skipped او در واقع زیاد به نوشتن با دست عادت نداشت چون آنها به طور معمول , همه چیز را , بهجز برخی نوشتههای بسیار کوتاه , به دستگاه « گفتهنگار » دیکته میکردند , اما بیشک برای هدف فعلی امکان استفاده از آن نبود .
[2, 105, [7, 13]]
Skipped برای اولین بار عظمت کاری را که به عهده گرفته بود , احساس کرد .
[2, 108, [9, 13]]
Skipped یا آینده به زمان حال شباهت داشت که دراینصورت به حرفهای او توجه نمیکردند و یا با آن تفاوت داشت , و همه دغدغههای او بیمعنی میشد .
[2, 117, [1, 2]]
Skipped جرات نمیکرد به آن دست بزند , زیرا دراینصورت متورم میشد .
[2, 119, [22, 26]]
Skipped غیراز خالیماندن صفحه کاغذ جلوی رو یش , درد پوست بالای قوزک ش , سروصدای موزیک و مستی ناشی از مشروب , به چیز دیگری فکر نمیکرد .
[2, 120, [16, 18]]
Skipped ناگهان در اوج ترس مطلق و بدون هوشیاری کامل درباره آنچه که میخواهد بنویسد , شروع به نوشتن کرد .
[2, 121, [19, 21]]
Skipped دستخط ریز و بچگانه اش روی کاغذ بالا و پایین میرفت , ابتدا جملات را با حروف بزرگ آغاز میکرد ولی به تدریج آن را نیز رعایت نکرد :
[2, 127, [26, 31]]
Skipped ابتدا مانند مارماهی در آب به سختی پیش میرفت , بعد او را از درون نشانهگیر اسلحه هلیکوپتر نشان داد , سپس بدن ش را سوراخسوراخ کردند و آبهای اطراف ش به رنگ صورتی درآمد و چنان غرق شد که گویا از همه آن سوراخها , آب به داخل بدن ش نفوذ کرده است .
[2, 127, [47, 52]]
Skipped ابتدا مانند مارماهی در آب به سختی پیش میرفت , بعد او را از درون نشانهگیر اسلحه هلیکوپتر نشان داد , سپس بدن ش را سوراخسوراخ کردند و آبهای اطراف ش به رنگ صورتی درآمد و چنان غرق شد که گویا از همه آن سوراخها , آب به داخل بدن ش نفوذ کرده است .
[2, 135, [11, 13]]
Skipped بعد افرادی که در جایگاه متعلق به حزب نشسته بودند شروع به کفزدن کردند .
[2, 141, [6, 10]]
Skipped نمیدانست چه چیز او را وادار به نوشتن این چرندیات کرده است .
[2, 166, [10, 14]]
Skipped بنابه عادت , عینک ش را طوری روی بینی جابجا میکرد که آرامشبخش و به نحو غیرقابلتوصیفی متمدنانه به نظر میرسید .
[2, 182, [7, 9]]
Skipped بعضی از حضار , دیگران را دعوت به سکوت میکردند .
[2, 185, [6, 8]]
Skipped ولی بعدها در فعالیتهای ضدانقلابی شرکت کرده و به مرگ محکوم شده بود و سپس به طرز مرموزی گریخته و ناپدید گشته بود .
[2, 186, [6, 9]]
Skipped برنامه دو دقیقه ابراز تنفر روز به روز تغییر میکرد , اما در هیچ جلسهای نبود که گلدشتاین چهره اصلی نباشد .
[2, 196, [82, 87]]
Skipped او به برادر بزرگتر ناسزا میگفت , دیکتاتوری حزب را محکوم میکرد , خواهان خاتمه فوری صلح با سرزمین اوراسیا بود , دم از آزادی بیان , آزادی مطبوعات , آزادی اجتماعات و آزادی اندیشه میزد و دیوانهوار فریاد میکشید به انقلاب خیانت شده است – و همه اینها را در قالب یک سخنرانی عجولانه و به تقلید از روش معمول سخنرانان حزبی ارائه میداد , و حتی از کلمات زبان نوین , بیش از اعضای حزب که معمولا در زندگی روزانه به کار میبردند , استفاده میکرد .
[2, 220, [14, 18]]
Skipped نکته تکاندهنده درمورد مراسمهای دو دقیقه ابراز تنفر این بود که کسی را وادار به شرکت در آن نمیکردند ولی انسان خودش نمیتوانست با دیگران همراهی نکند .
[2, 248, [11, 15]]
Skipped در این موقع جمعیت با صدایی آهسته و عمیق , شروع به ترنم سرودی خوشآهنگ کرد : « ب-ب ! … ب-ب ! … ب-ب ! » بارها و بارها آن را تکرار کردند و بین « ب » اول و « ب » دوم مکثی طولانی میکردند , صدایی نجواگونه و عمیق و به نحوی عجیب ددمنشانه , که در زمینه آن میشد صدای پاهای برهنهای را که بر زمین کوبیده میشد و زبان طبلها را شنید .
[2, 303, [14, 20]]
Skipped نام فرد را از دفاتر ثبت پاک میکردند , همه اسنادی را که مربوط به کارهای او بود , نابود میکردند , موجودیت او را انکار میکردند و سپس طرف را به فراموشی میسپردند .
[2, 303, [26, 31]]
Skipped نام فرد را از دفاتر ثبت پاک میکردند , همه اسنادی را که مربوط به کارهای او بود , نابود میکردند , موجودیت او را انکار میکردند و سپس طرف را به فراموشی میسپردند .
[2, 307, [5, 7]]
Skipped با عجله و بدخط شروع به نوشتن کرد :
[2, 335, [19, 24]]
Skipped دائما از سقف و دیوارها گچ میریخت , لولهها با هر یخبندانی میترکید , هروقت برف میآمد بامها چکه میکرد , سیستمهای گرمایی در بهترین حالت که بهدلیل طرحهای صرفهجویی اقتصادی کاملا بسته نبود , با نصف ظرفیت کار میکرد .
[3, 26, [1, 4]]
Skipped باز به دروغ اضافه کرد : « شش هفته است که از یک تیغ استفاده میکنم . »
[3, 51, [14, 19]]
Skipped در گوشه میز یک نفر تهمانده خوراک ش را به شکل زشتی که شبیه به استفراغ بود همانطور رها کرده و رفته بود .
[3, 52, [7, 12]]
Skipped وینستون گیلاس جین را برداشت لحظهای صبر کرد تا آرامش خود را به دست آورد و سپس آن را سرکشید .
[3, 54, [1, 3]]
Skipped شروع به خوردن کرد و قاشقهای پر از خوراک را به دهان برد .
[3, 127, [1, 5]]
Skipped ناگهان به فکر وینستون خطور کرد که بدون شک یکی از همین روزها سایم را سربهنیست خواهند کرد .
[3, 149, [15, 19]]
Skipped وینستون ، همانطور که به چهره بیچشمودهان متحرکی که دائم باز و بسته میشد نگاه میکرد ، احساس غریبی به او گفت این یک انسان واقعی نیست بلکه آدم مصنوعی است .
[3, 165, [12, 16]]
Skipped اگرچه هیچ قانون مکتوب یا نانوشتهای رفتن به آن کافه را ممنوع نمیکرد ، ولی آنجا به نوعی بدشگون به حساب میآمد .
[3, 191, [2, 6]]
Skipped تو فراموش کردی اون خردهحساب را به من بدهی . »
[3, 245, [12, 15]]
Skipped با سهمیه صدگرمی توتون در یک هفته میشد گاهی پیپ را لب به لب پر کرد .
[3, 250, [9, 11]]
Skipped او با خود اندیشید همین دیروز بود که اعلام کردند سهمیه به بیست گرم در هفته کاهش مییابد .
[3, 261, [30, 32]]
Skipped وینستون قاشق به دست گرفته بود و مثل کاری که سایم چند دقیقه قبل انجام میداد ، قطراتی از آب خوراک را که روی میز ریخته بود به هم وصل میکرد و به آنها طرح میداد .
[3, 262, [2, 6]]
Skipped با دلخوری به بیرحمی زندگی فکر میکرد .
[3, 273, [55, 60]]
Skipped وقتی کسی از فقر ، مشقت و کثافت رنج میبرد ، از زمستانهای تمامنشدنی ، از کثیفی جورابها یش ، از آسانسورهایی که هیچوقت کار نمیکردند ، آب سرد ، صابون زمخت ، از سیگارهایی که زود خرد میشدند و از غذاهایی که مزهای عجیب و مزخرف داشتند عذاب میکشید ، آیا همین امر ثابت نمیکرد که روال طبیعی کارها به این گونه نبوده است ؟
[3, 276, [17, 22]]
Skipped تقریبا همه آدمها زشت و بدترکیب بودند و حتی اگر بهجای یونیفرم آبی حزب ، لباسهای دیگری به تن داشتند باز فرقی نمیکرد .
[3, 289, [19, 21]]
Skipped صدای اردکوار مرد میز پهلویی که موقتا هنگام پخش اعلامیه ساکت شده بود ، دوباره به همان قدرت شروع به صحبت کرد .
[3, 300, [1, 3]]
Skipped احساس میکرد باوجوداینکه به راحتی نمیشد گفت که چه چیز باعث ماندگاری افراد میشود ولی او به طور غریزی میدانست که چه کسی میرود و چه کسی میماند .
[3, 315, [4, 7]]
Skipped نمیدانست دختر چه مدت به او نگاه میکرده است ، شاید حدود پنج دقیقه ، و احتمال داشت در این مدت او مراقب حالت چهره اش نبوده باشد .
[3, 320, [5, 7]]
Skipped دختر مجددا پشت ش را به او کرده بود .
[3, 326, [3, 5]]
Skipped پارسونز دوباره شروع به صحبت کرده بود .
[3, 345, [5, 8]]
Skipped در واقع آرایش او مرا به خود جلب کرد ، سفیدی صورت ش مانند ماسک و لبها یش به رنگ قرمز روشن بود .
[3, 373, [31, 35]]
Skipped آمیزهای از بوی ساس و لباس چرک و یک عطر ارزانقیمت تند ، که فریبنده بود ، زیرا هیچیک از زنان عضو حزب نه عطر میزدند نه حتی تصور این کار به مغز شان خطور میکرد .
[3, 386, [10, 14]]
Skipped درضمن گرچه تمام متهمان در تصفیههای بزرگ حزب بدون استثنا به چنین جرمی اعتراف میکردند ، ولی تصویر وقوع چنین اتفاقی واقعا مشکل بود .
[3, 393, [7, 10]]
Skipped البته این نکته را هیچگاه صریحا بیان نمیکردند ، اما به صورت غیرمستقیم از بچگی به تمام اعضای حزب تلقین میشد .
[3, 403, [5, 8]]
Skipped عجیب بود که خیلی کم به او فکر میکرد .
[3, 406, [13, 16]]
Skipped حزب اجازه طلاق نمیداد ولی وقتیکه پای بچهای در میان نبود افراد را به جدایی تشویق میکرد .
[3, 410, [20, 23]]
Skipped تمام افکاری که این زن در مغز ش داشت ، شعار بود و هرگونه فکر یا عمل احمقانهای که حزب به او دیکته میکرد ، میپذیرفت .
[3, 447, [4, 7]]
Skipped وقتی درزیر نور چراغ به او نگاه کردم …
[3, 488, [15, 21]]
Skipped چون تعداد قابلمهها محدود و روبهاتمام بود ، زنانی که موفق به خرید شده بودند به سختی ازبین سایرین راه باز میکردند و دیگران با سروصدای زیاد صاحب دکه را متهم به احتکار و تبعیض میکردند .
[3, 488, [31, 35]]
Skipped چون تعداد قابلمهها محدود و روبهاتمام بود ، زنانی که موفق به خرید شده بودند به سختی ازبین سایرین راه باز میکردند و دیگران با سروصدای زیاد صاحب دکه را متهم به احتکار و تبعیض میکردند .
[3, 496, [2, 8]]
Skipped آنها تا به آگاهی نرسند ، طغیان نخواهند کرد ، و تا طغیان نکنند به آگاهی نخواهند رسید .
[3, 499, [6, 9]]
Skipped قبلاز انقلاب سرمایهداران آنها را استعمار میکرده اند ، به آنها گرسنگی میدادند و آنها را شلاق میزدند .
[3, 502, [10, 13]]
Skipped اما خود حزب ، نیز برطبق اصول دوگانهباوری ، تاکید میکرد که کارگران به طور طبیعی در مرتبهای پایینتر از دیگران قرار دارند و باید مانند حیوانات ، با بهکارگیری چند قانون ساده ، آنها را زیر فرمان نگه داشت .
[3, 507, [34, 38]]
Skipped آنها به دنیا میآمدند ، در زاغههای فقیرانه بزرگ میشدند ، در سن دوازدهسالگی به سر کار میرفتند ، دوره کوتاهی را در شکفتگی جوانی و تمنای جنسی سپری میکردند ، در بیستسالگی ازدواج میکردند ، در سیسالگی به میانسالی میرسیدند و اغلب آنها هم در شصتسالگی زندگی را بدرود میگفتند .
[3, 513, [10, 12]]
Skipped حتی آنگونه که گاهی پیش میآمد اگر هم نارضایتی پیدا میکردند کار به جاهای باریک نمیکشید .
[3, 528, [6, 9]]
Skipped نکتهای که مدام توجه آدم را به خود جلب میکرد این بود که از هیچ طریق نمیشد پی برد قبلاز انقلاب زندگی چگونه بوده است .
[3, 552, [26, 29]]
Skipped هر کس به اطراف خود مینگریست ، درمییافت که زندگی شباهتی به دروغهای منتشرشده از صفحه سخنگو دارد و نه به آرمانهایی که حزب برای دسترسی به آنها تلاش میکرد .
[3, 610, [14, 16]]
Skipped یک صفحه شطرنج با مهرههای چیدهشده پهلوی آنها ، بود ولی هیچ کس شروع به بازی نکرده بود .
[3, 612, [7, 13]]
Skipped آهنگی که از آنها پخش میشد تغییر کرد و حالتی گوشخراش و مسخره به خود گرفت که قابلتوصیف نبود .
[3, 620, [4, 9]]
Skipped اما وقتی وینستون دوباره به چهره درهمشکسته رادرفورد نگاه کرد ، چشمهای او پر از اشک بود .
[3, 627, [4, 5]]
Skipped همینکه کاغذ را صاف کرد به اهمیت آن پی برد .
[3, 643, [6, 12]]
Skipped خوشبختانه هنگامیکه ورقه کاغذ را باز میکرد از زاویه دید صفحه سخنگو به حالت وارونه قرار داشت .
[3, 653, [6, 10]]
Skipped اما درحالحاضر حتی اگر میشد تصور کرد که آن عکس به نوعی بازسازی شود ، دیگر ارزش یک مدرک را نداشت .
[3, 654, [31, 35]]
Skipped آن زمان که او کشف خود را به انجام رسانده بود اوشنیا دیگر با اوراسیا در حال جنگ نبود و آن سه مرد میبایست با دادن اطلاعات به عاملان اوراسیا ، به کشور خود خیانت کرده باشند .
[3, 670, [34, 36]]
Skipped گویی نیرویی مهیب تو را تحت سیطره خود میگرفت و بهدرون مغز ت رسوخ میکرد ، مغز ت را در هم میکوبید ، به طرزی باورنکردنی تو را میترساند و حتی تو را قانع میکرد که به احساس خود نباید اطمینان کنی .
[3, 672, [10, 14]]
Skipped دیر یا زود آنها بدون شک این ادعا را مطرح میکردند : موقعیت آنها به طور منطقی چنین چیزی را ایجاب میکرد .
[3, 684, [1, 4]]
Skipped حزب به افراد القا میکرد که نباید به چشم و گوش خود اطمینان کنند .
[3, 698, [18, 22]]
Skipped از ته یک راهرو ، بوی قهوه داغ – آن هم قهوهای واقعی ، نه قهوه پیروزی – به خیابان راه پیدا کرده بود .
[3, 713, [23, 27]]
Skipped خیابانی سنگفرش با خانههای کوچک دوطبقه که آستانه همه درها یش شکسته و مخروبه شده و با سطح خیابان یکی شده بود ، به گونهای که احساس میکردی لانههای موش هستند .
[3, 727, [5, 9]]
Skipped با سکوت کینهتوزانهای او را به هنگام عبور برانداز کردند .
[3, 742, [22, 25]]
Skipped در همان لحظه ، مردی با لباس مشکی که از یک کوچه فرعی بیرون آمده بود ، بهطرف وینستون دوید درحالیکه هیجانزده به آسمان اشاره میکرد فریاد زد : « آقا ، کشتی بخار ه !
[3, 766, [15, 19]]
Skipped وینستون هنوز چند قدم با آنها فاصله داشت که ناگهان دو تا از آنها شروع به بگومگو با یکدیگر کردند .
[3, 796, [22, 23]]
Skipped وقتی آن را به زبان میآوردی منطقی به نظر میرسید ؛ وقتی به آدمهایی که در پیادهرو از کنار ت میگذشتند نگاه میکردی به این حرف ایمان میآوردی .
[3, 798, [1, 3]]
Skipped احساس میکرد قبلا به اینجا آمده و جاده اصلی باید در همان حوالی باشد .
[3, 807, [7, 8]]
Skipped همانطور که وینستون ایستاده بود و تماشا میکرد به ذهن ش خطور کرد که این پیرمرد حداقل هشتاد سال سن دارد و زمان انقلاب هم میانهسال بوده است .
[3, 822, [6, 12]]
Skipped در را با فشار دست باز کرد و بوی گند آبجوی ترش به مشام ش خورد .
[3, 824, [3, 9]]
Skipped نگاههای خیره آنها به یونیفرم آبی اش را حس میکرد .
[3, 841, [3, 6]]
Skipped مرد تنومند درحالیکه به دیگران نگاه میکرد گفت : « وقتی تو جوون بودی همه ما روی درخت زندگی میکردیم .
[3, 849, [3, 6]]
Skipped با سماجت رو به مرد مشروبفروش کرد و گفت : « چتول !
[3, 854, [14, 19]]
Skipped بازی دارت را دوباره از سر گرفته بودند ، و مردان دور پیشخوان شروع به صحبت درباره بلیطهای بختآزمایی کردند .
[3, 891, [3, 6]]
Skipped همین دیروز داشتم به اش فکر میکردم .
[3, 920, [2, 8]]
Skipped وینستون احساس میکرد آن دو منظور یکدیگر را به خوبی نفهمیده اند .
[3, 961, [15, 17]]
Skipped گویی مشروب او را سر حال آورده باشد ، با لحنی متین و صبورانه شروع به صحبت کرد .
[3, 992, [5, 8]]
Skipped در خرید دفتر حسابی بیاحتیاطی کرده بود و به خود قول داده بود که دیگر طرف این مغازه هم نیاید .
[3, 1071, [5, 6]]
Skipped درضمن هیچ وقت هم احساس نکردم به اون نیاز دارم .
[3, 1074, [12, 15]]
Skipped در گوشه دیگر اتاق قفسه کتاب کوچکی بود که توجه وینستون را به خود جلب کرده بود .
[3, 1080, [4, 6]]
Skipped پیرمرد با ملایمت شروع به صحبت کرد : « درضمن اگر به تابلوهای قدیمی علاقه دارید … »
[3, 1105, [34, 39]]
Skipped ساخت هر بنای بزرگ و باابهتی را درصورتیکه ظاهر اش به حد کافی نو به نظر میرسید به زمان بعداز انقلاب نسبت میدادند ، درحالیکه بناهایی با قدمت بسیار کوتاهتر را به دوره نامعلومی به نام قرون وسطی منسوب میکردند .
[3, 1108, [21, 25]]
Skipped همه چیزهایی که ممکن بود به روشنگری درباره گذشته کمک کند ازقبیل مجسمهها ، کتیبهها سنگهای یادبود ، و نام خیابانها به گونهای حسابشده تغییر میکردند .
[3, 1125, [2, 5]]
Skipped پیرمرد اضافه کرد : « به آن میگفتند سنتمارتین در چمنزار ، اما به خاطر ندارم آن اطراف چمنی دیده باشم . »
[3, 1131, [17, 20]]
Skipped در تمام این سالها قصد داشت نام سردر مغازه را عوض کند ، ولی هیچگاه عملا مبادرت به این کار نکرده بود .
[3, 1141, [3, 9]]
Skipped با خود فکر کرد که بله ، حتما دوباره به آنجا خواهد رفت .
[3, 1146, [29, 31]]
Skipped برای مدت تقریبا پنج ثانیه دچار چنان شور و شعفی شد که وقتی از مغازه خارج شد بیمحابا بدون آنکه از پنجره نگاهی به اطراف بیندازد ، بیاختیار شروع به زمزمه کرد :
[3, 1166, [5, 9]]
Skipped برای یکی دو دقیقه احساس میکرد اگر خود را به دستشویی نرساند ، حتما میمیرد .
[3, 1189, [3, 4]]
Skipped درحالیکه بیهوده تلاش میکرد به صدا اعتنایی نکند ، نشست و به روکش مرمرین کتابچه چشم دوخت .
[3, 1206, [1, 2]]
Skipped سعی کرد به ابراین فکر کند که دفتر را به او یا برای او مینوشت ، اما در عوض فکر ش بدان سو کشیده شد که بعداز دستگیری ش توسط پلیس افکار چه خواهد شد .
[3, 1215, [2, 4]]
Skipped مجددا تلاش کرد تا بهتر از بار قبل تصویر ابراین را در نظر بیاورد .
[3, 1219, [25, 30]]
Skipped مکانی که در آن اثری از تاریکی نیست ، آینده خیالی بود که انسان هرگز آن را نمیدید ، اما با نوعی پیشآگاهی اسرارآمیز ، به وجود آن دل خوش میکرد .
[3, 1222, [12, 18]]
Skipped نصف توتون آن بلافاصله روی زبان ش ریخت ، گرد تلخی که به سختی میشد آن را تف کرد .
[3, 1227, [9, 12]]
Skipped وسط روز بود و وینستون اتاقک ش را ترک کرده بود تا به دستشویی برود .
[3, 1262, [3, 7]]
Skipped اما آنها دیگر به طور غریزی عادت کرده بودند خطوط چهره شان را ثابت نگه دارند و عواطف خود را در چهره شان بروز ندهند .
[3, 1283, [10, 13]]
Skipped احتمال ضعیفتر ، احتمال نامعقولی بود که ذهن ش را به خود مشغول کرده بود ، ولی او سعی میکرد فکر ش را از آن دور سازد و آن اینکه پیغام اصلا ازطرف پلیس نباشد ، بلکه ازطرف یک تشکیلات مخفی باشد .
[3, 1287, [10, 14]]
Skipped حداقل دو دقیقه بعداز این فکر بود که احتمال قویتر به ذهن ش خطور کرد .
[3, 1288, [43, 44]]
Skipped حتی حالا هم که عقل حکم میکرد ، کاغذ حامل پیام مرگ باشد ، باز هم نمیتوانست این احتمال را باور کند ، امید بیدلیل ش همچنان پابرجا بود و قلب ش به شدت میتپید ، و هنگامیکه ارقام را برای گفتهنگار دیکته میکرد به سختی از لرزش صدا یش جلوگیری میکرد .
[3, 1289, [4, 10]]
Skipped همه کاغذها را جمع کرد و از شیار غلتک لاستیکی به درون هل داد .
[3, 1304, [13, 16]]
Skipped دختر وانمود کرد که اصلا او را ندیده است و او نیز دیگر به آنطرف نگاه نکرد .
[3, 1307, [18, 21]]
Skipped این کار شامل دستکاری در یکسری گزارشهای تولید میشد که مربوط به دو سال پیش بود و باید به گونهای تغییر میکرد که موجبات بدنامی یکی از اعضای برجسته ردهبالای حزب را ، که درحالحاضر مورد سوءظن بود ، فراهم مینمود .
[3, 1320, [6, 10]]
Skipped فکر ناامیدکردن دختر یک لحظه هم به ذهن ش خطور نکرد .
[3, 1324, [1, 5]]
Skipped وقتی به ازدستدادن او فکر میکرد ، ازدستدادن آن بدن سفید و جوان !
[3, 1330, [43, 49]]
Skipped در حقیقت از همان موقع که یادداشت را خواند ، ظرف پنج دقیقه همه راههای ممکن ارتباط با او را از نظر گذراند ؛ ولی بعدا که فرصت تفکر بیشتر فراهم شد ، یک به یک آنها را همچون ابزاری که روی میزی به ردیف گذاشته باشند ، بررسی کرد .
[3, 1337, [7, 10]]
Skipped در واقع تعداد کمی از مردم اقدام به نوشتن نامه میکردند .
[3, 1354, [9, 15]]
Skipped شاید او را سربهنیست کرده بودند ، شاید خودکشی کرده بود ، شاید او را به دورترین نقطه اوشنیا فرستاده بودند و از همه بدتر ، شاید او تغییر عقیده داده بود و میخواست از وینستون اجتناب کند .
[3, 1357, [11, 14]]
Skipped از دیدن او چنان خوشحال شده بود که چند ثانیه مستقیما به او نگاه کرد .
[3, 1373, [8, 11]]
Skipped با لبخند جای خالی سر میز ش را به وینستون تعارف کرد .
[3, 1394, [0, 3]]
Skipped به دختر نگاه نکرد .
[3, 1395, [10, 12]]
Skipped فقط سینی اش را روی میز گذاشت و بیمقدمه شروع به خوردن کرد .
[3, 1404, [5, 7]]
Skipped وینستون با صدایی آهسته شروع به صحبت کرد .
[3, 1405, [4, 7]]
Skipped هیچیک از آن دو به اطراف نگاه نمیکردند ؛ پشتسر هم قاشق سوپ را به دهان میبردند ، و در فاصله به دهان بردن قاشق با صدایی آهسته و با حرکات آرام لب معدود کلماتی را که لازم بود میگفتند .
[3, 1420, [14, 17]]
Skipped آنها دیگر با هم صحبت نکردند و تا آنجا که ممکن بود از نگاهکردن به یکدیگر خودداری کردند .
[3, 1433, [3, 5]]
Skipped شاید هم تظاهر به خواندن میکرد .
[3, 1437, [3, 5]]
Skipped ناگهان همه شروع به دویدن کردند و از میدان گذشتند .
[3, 1441, [20, 23]]
Skipped وینستون ، که در حالت عادی همیشه از هرگونه جاروجنجالی خود را دور نگه میداشت و در گفتگوی دیگران دخالت نمیکرد ؛ امروز به آرامی راه خود را بهطرف وسط جمعیت باز کرد .
[3, 1456, [21, 23]]
Skipped درست مانند موقعی که در غذاخوری بودند ، دختر از موقعیت استفاده کرد و با صدایی آرام و لبهایی بیحرکت شروع به صحبت کرد .
[3, 1490, [14, 18]]
Skipped صورتهای گرد مغولوار شان با ریش درآمده ، خسته و کثیف ، شباهت زیادی به چهره اروپایی پیدا کرده بود .
[3, 1503, [6, 10]]
Skipped اگر سر ش را برمیگرداند و به چشمهای او نگاه میکرد ، حماقتی باورنکردنی مرتکب شده بود .
[3, 1512, [8, 11]]
Skipped از قرار معلوم میشد برای یافتن مکانی امن به دختر اعتماد کرد .
[3, 1523, [8, 11]]
LVC.full از این رو ، خم شد و شروع به چیدن گلها کرد .
[3, 1529, [10, 16]]
Skipped باز هم به چیدن گل ادامه داد تا اینکه دستی به نرمی شانه اش را لمس کرد .
[3, 1533, [5, 11]]
Skipped وینستون که همچنان دستهگل را به دست داشت او را دنبال میکرد .
[3, 1534, [3, 6]]
Skipped ابتدا احساس آرامش میکرد ولی وقتی به اندام باریک و بلند او نگاه کرد که در جلوی او در حرکت بود و حمایل سرخ ش را دید که محکم به دور بدن ش پیچیده و انحنای بدن او را به خوبی نمایان میکرد ، دوباره احساس حقارت به سراغ ش آمد .
[3, 1534, [39, 42]]
Skipped ابتدا احساس آرامش میکرد ولی وقتی به اندام باریک و بلند او نگاه کرد که در جلوی او در حرکت بود و حمایل سرخ ش را دید که محکم به دور بدن ش پیچیده و انحنای بدن او را به خوبی نمایان میکرد ، دوباره احساس حقارت به سراغ ش آمد .
[3, 1538, [1, 5]]
Skipped ناگهان به ذهن ش خطور کرد که احتمالا دختر تا امروز او را در نور روز به درستی ندیده است .
[3, 1541, [25, 27]]
Skipped وقتی وینستون بهدنبال او رفت ، خود را درمیان فضایی باز و دلپذیر دید : تپه کوچک و کمعلفی که نهالهای جوان آن را احاطه کرده و به کلی از نظرها پنهان نموده بودند .
[3, 1544, [4, 6]]
Skipped تا این لحظه جرات نکرده بود به او نزدیکتر شود .
[3, 1554, [13, 16]]
Skipped همه نهالهای کوچک زبانگنجشک بودند که زمانی آنها را بریده و دوباره رشد کرده اند و به جنگلی از درختان بلند تبدیل شده اند که هیچکدام از مچ دست آدم کلفتتر نیستند .
[3, 1575, [4, 9]]
Skipped دخترک دستان ش را به دور گردن وینستون حلقه کرده بود و زیر لب زمزمه میکرد : عزیز م ، عشق من .
[3, 1582, [4, 9]]
Skipped مدت زیادی بود که به زندگی بدون زن عادت کرده بود .
[3, 1599, [2, 5]]
Skipped حتی فکر میکرد گفتن حقیقت بهترین راه نشاندادن علاقه اش به دختر است .
[3, 1618, [2, 5]]
Skipped آن را به دو نیم کرد و نیمی از آن را به وینستون داد .
[3, 1629, [10, 13]]
Skipped ساعتها و ساعتها وقت م را صرف چسباندن چرتوپرتهای آنها به دیوارهای لندن کرده ام .
[3, 1635, [9, 12]]
Skipped اما هنوز هم آن خاطره قدیمی ذهن او را به خود مشغول کرده بود ، احساس مبهمی که نمیتوانست آن را تشخیص دهد ، مثل چیزی که از گوشه چشم به آن نگاه کنی .
[3, 1637, [1, 2]]
Skipped سعی کرد به آن فکر نکند و گفت :
[3, 1642, [1, 4]]
Skipped فکر کردم باید دل به دریا بزنم .
[3, 1652, [6, 11]]
Skipped حال که دختر حمایل را باز کرده بود ، کمر ش به نظر وینستون ظریفتر میآمد .
[3, 1662, [1, 6]]
Skipped وینستون به محوطه پیش رو نگاهی کرد و با شناختن آنجا دهان ش از تعجب باز ماند .
[3, 1679, [4, 7]]
Skipped بالها یش را باز کرد و دوباره به دقت بست ، سر ش را دزدانه پایین و بالا برد ، طوریکه گویی به خورشید تعظیم میکند و سپس چهچههای سرداد .
[3, 1705, [11, 14]]
Skipped لحظهای بعد دختر جامه از تن درآورد و هنگامیکه آنها را به گوشهای پرت کرد ، گویی با ناز و کرشمه خود ، نابودی تمدنی را رقم زد .
[3, 1707, [4, 8]]
Skipped اما وینستون برای لحظهای به تن او نگاه نکرد .
[3, 1746, [1, 6]]
Skipped نشست به صورت ککمکی دختر نگاه کرد که دست ش را زیر سر نهاده و آرام در خواب بود .
[3, 1763, [19, 21]]
Skipped لباسها یش را پوشید ، حمایل سرخ را به دور کمر بست و شروع به بررسی جزئیات نحوه بازگشت به خانه کرد .
[3, 1780, [18, 20]]
Skipped خود را در آغوش وینستون انداخت و محکم او را بوسید و لحظهای بعد ازبین نهالها راه باز کرد و به آهستگی در جنگل ناپدید شد .
[3, 1782, [3, 7]]
Skipped گرچه فرقی هم نمیکرد ، زیرا بعید به نظر میرسید آنها هرگز بتوانند در خانه ملاقات داشته باشند و یا نامهای ردوبدل کنند .
[3, 1790, [18, 20]]
Skipped همانطور که در خیابانهای شلوغ راه میرفتند ، از هم کمی فاصله میگرفتند و هرگز به یکدیگر نگاه نمیکردند ، به نحوی عجیب و متناوب با هم صحبت میکردند .
[3, 1833, [8, 9]]
Skipped جولیا میگفت افرادی که در این بخش کار میکردند به آن لقب « خانه فساد » داده بودند .
[3, 1834, [9, 10]]
Skipped در مدت یک سالی که در این بخش کار میکرد به تولید کتابهایی مشغول بود که آنها را در پاکتهای سربسته با عناوینی مانند « داستانهای معرکه » و یا « شبی در دبیرستان دخترانه » میگذاشتند و عمده خریداران آنها جوانان خانوادههای کارگر بودند که گمان میکردند این کتابها ممنوع هستند .
[3, 1850, [7, 12]]
Skipped چون در غیر این صورت اگر اعتراف میکرد حتما نام من هم به میان میآمد . »
[3, 1874, [22, 27]]
Skipped چگونه عضلات کاترین بهمحض تماس دست او سفت میشد و چگونه حتی موقعی که دستها یش را محکم دور بدن وینستون حلقه کرده بود ، باز هم به نظر میرسید با تمام وجود او را عقب میزند .
[3, 1886, [2, 5]]
Skipped جولیا شروع به شرحدادن موضوع کرد .
[3, 1887, [4, 10]]
Skipped درمورد او همه چیز به تمایلات جنسی اش ربط پیدا میکرد .
[3, 1901, [12, 14]]
Skipped در واقع چون امکان حذف خانواده وجود نداشت بنابراین مردم را تشویق میکردند که به سبک معمول قدیم بچهها یشان را تربیت کنند و به آنها علاقه نشان دهند .
[3, 1950, [1, 4]]
Skipped احساس کرد شانههای دختر به نشانه مخالفت تکان خورد .
[3, 1956, [38, 40]]
Skipped او درک نمیکرد که در این صورت دیگر چیزی به نام شادی وجود ندارد ، پیروزی در آیندهای دور ، زمانی که دیگر آنها وجود نداشتند به دست میآمد و از لحظهای که کسی برعلیه حزب اعلام جنگ میکرد ، بهتر بود خود را مرده فرض کند .
[3, 1972, [7, 10]]
Skipped جولیا با چرخش کمر ، خود را به او نزدیکتر کرد .
[3, 1982, [20, 25]]
Skipped به روش خود مقداری گردوخاک را روی زمین صاف کرد و بعد با شاخهای کوچک از لانه یک کبوتر شروع به کشیدن نقشه برروی آن کرد .
[3, 1995, [10, 13]]
Skipped همانطور که فکر میکرد ، آقای چارینگتون بی دردسر قبول کرد اتاق را به او اجاره دهد .
[3, 2026, [13, 16]]
Skipped به طور معمول هنگامیکه در شلوغی خیابان با هم راه میرفتند وینستون بهندرت به جولیا نگاه میکرد ، اما با همان نگاه کوتاه دریافت که رنگ او پریدهتر از همیشه است .
[3, 2041, [8, 10]]
Skipped وقتی جولیا گفت نمیتواند بیاید ، وینستون احساس کرد دختر به او دروغ میگوید .
[3, 2049, [10, 14]]
Skipped فردای آن روز بود که فکر اجارهکردن اتاق آقای چارینگتون به ذهن ش خطور کرد .
[3, 2056, [4, 9]]
Skipped نمیتوان از آن اجتناب کرد ولی میتوان آن را به تاخیر انداخت : ولی در عوض انسان هرازگاهی با عملی آرزومندانه و آگاهانه با دست خود این فاصله را کمتر میکند .
[3, 2102, [11, 13]]
Skipped دو گیره دیگر از دهان بیرون آورد و با احساس شروع به خواندن کرد :
[3, 2112, [5, 7]]
Skipped شاید مردم تنها زمانی شروع به خواندن میکردند که تا حد قحطیزدگی دچار محرومیت شده باشند .
[3, 2120, [9, 12]]
Skipped لبها یش را سرخ و گونهها یش را صورتی کرده بود ، به بینی اش پودر مالیده بود و حتی زیر چشمها نیز آرایشی داشت که بر درخشش آنها افزوده بود .
[3, 2161, [15, 19]]
Skipped جولیا ناگهان برگشت و از زیر تخت لنگهکفشی برداشت و با حرکتی پسرانه ، محکم به گوشه اتاق پرت کرد .
[3, 2204, [29, 32]]
Skipped جولیا درحالیکه دست ش در جیب ش بود و در دست دیگر نان و مربا را گرفته بود ، دور اتاق میچرخید و با بیتفاوتی به قفسه کتاب نگاه میکرد ، درباره بهترین راه تعمیر میز تاشو حرف میزد ، روی صندلی راحتی پهن میشد تا راحتی آن را امتحان کند و برای سرگرمی ساعت روی پیشبخاری را وارسی میکرد .
[3, 2213, [2, 8]]
Skipped بعد جولیا به تابلوی قلمکاری روی دیوار اشاره کرد و گفت : « و آن عکس که آنجا ست چهطور ؟
[3, 2270, [11, 17]]
Skipped واحد جولیا در بخش ادبیات داستانی ، تولید داستانها را متوقف کرده و مشغول تولید جزوات مربوط به فجایع بودند .
[3, 2284, [7, 10]]
Skipped گرمای هوا و کار بدنی زمینهای فراهم کرده بود که به بهانه آن ، شبها شلوار کوتاه و پیراهن بیآستین بپوشد .
[3, 2285, [19, 23]]
Skipped در آن واحد همه جا بود ، میکشید ، هل میداد ، اره میکرد ، چکش میزد ، مرتب میکرد با نصیحتهای رفیقانه به بقیه روحیه میداد و از بندبند وجود ش جریان پایانناپذیر عرق بدبو بیرون میزد .
[3, 2289, [11, 12]]
Skipped از همین رو ، از هر زاویهای که به پوستر نگاه میکردی به نظر میرسید که سر لوله مسلسل بهسمت تو نشانه رفته است .
[3, 2297, [16, 18]]
Skipped پیکره گلدشتاین را به آتش کشیدند ، صدها نسخه از پوستر سرباز اوراسیایی را نیز پارهپاره کردند و به آتش سپردند .
[3, 2329, [10, 16]]
Skipped هر بار که شعری به یاد میآورد با لبخندی پوزشخواهانه به وینستون میگفت : « فکر کردم باید برای تان جالب باشد . »
[3, 2333, [22, 25]]
Skipped گاهیاوقات نیز همه چیز برای شان مطمئن و ابدی به نظر میرسید تا زمانیکه در این اتاق بودند ، هر دو احساس میکردند هیچ آسیبی به آنها نخواهد رسید .
[3, 2352, [29, 31]]
Skipped به نظر جولیا داستانهایی هم که راجعبه گلدشتاین و ارتش مخفی او میگفتند ، فقط مهملبافیهایی بود که حزب برای مقاصد خود درست کرده بود و همه باید وانمود میکردند که به آن باور دارند .
[3, 2353, [35, 41]]
Skipped بارها و بارها در راهپیماییها و تظاهراتهای حزب او با آخرین توان خود فریاد زده و خواهان اعدام کسانی شده که نه نام شان را قبلا شنیده و نه حتی ذرهای از اتهاماتی را که به آنان نسبت میدادند ، باور کرده بود .
[3, 2364, [5, 9]]
Skipped این فکر در واقع هرگز به فکر وینستون خطور نکرده بود .
[3, 2372, [12, 17]]
Skipped او درعینحال که کل مسئله جنگ را غیرواقعی میدانست ؛ گویا حتی به این مسئله هم توجه نکرده که نام دشمن تغییر کرده بود و با بیتوجهی میگفت : « من فکر میکردم همیشه با اوراسیا در جنگ بوده ایم . »
[3, 2395, [2, 3]]
Skipped وینستون سعی کرد به او بفهماند : « این یک مورد استثنایی بود .
[3, 2422, [15, 19]]
Skipped جولیا که از این بذلهگویی او خوش ش آمد ، دست ش را با لطف به دور او حلقه کرد .
[3, 2430, [15, 19]]
Skipped از قرار معلوم جهانبینی حزب را به کسانی که خود قادر به درک جهان نبودند به خوبی میشد تحمیل کرد .
[3, 2440, [6, 11]]
Skipped آن شخص هرکه بود سرفه کوتاهی کرد که نشانه تمایل وی به شروع صحبت بود .
[3, 2486, [10, 11]]
Skipped در همان حال ، زیر نگاه صفحه سخنگو ، شروع کرد به نوشتن آدرس .
[3, 2488, [4, 6]]
Skipped سپس کاغذ را پاره کرد و به وینستون داد .
[3, 2514, [1, 2]]
Skipped احساس میکرد به رطوبت درون گور نزدیکتر میشود و این موضوع چندان هم عالی نبود ، زیرا او همیشه میدانست که گور او کنده شده است .
[3, 2543, [6, 10]]
Skipped وینستون بهرغم جوانی و خودخواهی درک میکرد که این موضوع به نحوی با آن حادثه ناگفته که باید روی میداد ، مرتبط بود .
[3, 2548, [45, 50]]
Skipped او نقنقکنان بارها و بارها با داد و فریاد از مادر ش ، غذای بیشتر میخواست ( حتی طنین صدا یش را به یاد میآورد که بهدلیل دوران بلوغ ناهنجارتر شده بود و گاهی هم نعره میکشید ) یا ، با گریه و زاری سعی میکرد سهم بیشتری از غذا به دست آورد .
[3, 2550, [7, 10]]
Skipped سر هر وعده غذا ، مادر باید به او یادآوری میکرد که خودخواه نباشد و به فکر خواهر کوچک و مریض ش هم باشد ، ولی فایدهای نداشت .
[3, 2551, [9, 11]]
Skipped وقتی مادر ملاقهای را کنار میکشید ، او شروع به گریه میکرد و با عصبانیت سعی میکرد قابلمه و ملاقه را از دست او بیرون بکشد و یا به بشقاب خواهر ش ناخنک میزد .
[3, 2562, [4, 7]]
Skipped سرانجام مادر شکلات را به چهار قسمت کرد و سه قسمت آن را به وینستون و یکچهارم بقیه را به خواهر ش داد .
[3, 2571, [7, 11]]
Skipped حتی در همین زمان هم مادر داشت به آن موضوع فکر میکرد ، نمیدانست چه موضوعی ، که دیگر لحظه وقوع اش نزدیک بود .
[3, 2578, [7, 9]]
Skipped تا اینکه فشار گرسنگی او را وادار به بازگشت کرد .
[3, 2591, [39, 42]]
Skipped درست همانگونه که مادر ش روی تخت نشسته و خواهر ش به او چسبیده بود ، مادر را در یک کشتی در حال غرقشدن دید که نشسته و مسافت زیادی پایینتر میرفت ، اما هنوز از میان آبهای تیره به او نگاه میکرد .
[3, 2597, [6, 11]]
Skipped با چیزهایی که از مادر ش به یاد داشت ، گمان نمیکرد او زنی غیرمعمول یا خیلی باهوش بوده باشد ؛ ولی از نوعی نجابت و اصالت برخوردار بود ، زیرا روشها و معیارهای مخصوص به خود را داشت .
[3, 2602, [8, 11]]
Skipped این کار فایدهای نداشت ، چیزی را عوض نمیکرد ، مشکلاتی به وجود نمیآورد ، از مرگ کودک یا خود او جلوگیری نمیکرد ؛ اما به نظر او انجام این کار طبیعی بود .
[3, 2602, [22, 25]]
Skipped این کار فایدهای نداشت ، چیزی را عوض نمیکرد ، مشکلاتی به وجود نمیآورد ، از مرگ کودک یا خود او جلوگیری نمیکرد ؛ اما به نظر او انجام این کار طبیعی بود .
[3, 2621, [3, 9]]
Skipped وینستون کمی فکر کرد و گفت : « تا به حال فکر کردی بهترین کار این است که تا دیر نشده از اینجا برویم و دیگر همدیگر را نبینیم ؟ »
[3, 2621, [12, 13]]
Skipped وینستون کمی فکر کرد و گفت : « تا به حال فکر کردی بهترین کار این است که تا دیر نشده از اینجا برویم و دیگر همدیگر را نبینیم ؟ »
[3, 2650, [1, 5]]
Skipped جولیا به این موضوع فکر کرد و سرانجام گفت : « آنها نمیتوانند این کار را بکنند .
[3, 2658, [1, 5]]
Skipped او به صفحه سخنگو فکر کرد و گوشهای تیز آن که همیشه مشغول به کار بود .
[3, 2672, [6, 10]]
Skipped وقتی مستخدم وینستون و جولیا را به داخل اتاق راهنمایی کرد او حتی سر ش را بلند نکرد .
[3, 2685, [6, 7]]
Skipped راهرویی که آنها از آن عبور کردند به زیبایی فرش شده بود .
[3, 2717, [4, 6]]
Skipped وینستون به زحمت سعی کرد ثابت به چشمهای ابراین نگاه کند .
[3, 2761, [7, 10]]
Skipped او درباره شراب چیزهایی خوانده و بارها به آن فکر کرده بود .
[3, 2764, [0, 6]]
Skipped به دلایلی ، او همیشه تصور میکرد شراب مانند مربای تمشک سیاه ، مزه بسیار شیرینی دارد و اثر سکرآور آن فوری است .
[3, 2777, [1, 6]]
Skipped سپس به ساعت مچی اش نگاه کرد و گفت : « حتی برای اعضای ردهبالای حزب هم عاقلانه نیست که بیش از نیم ساعت صفحه سخنگو را خاموش کنند .